سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

خلاصه همینجوری آ یواش یواش این به اون گیر داد  آ  اون به این . تا بالاخره جنگ شد. همین وسطا بود که حادثه بیمارستان پاوه اتفاق افتاد. شهید چمران آ متوسلیان اومدند اینطرفا...... آ بالاخره پاوه 26 مرداد آزادسازی شد.
بعد از شنیدن این روایات رفتیم بالای سرمزار شهدای حماسه سازی که توی بیمارستان پاوه به شهادت رسیده بودند. خانواده ی بعضی از این شهدای بزرگوار برسر مزارشون نشسته بودند آ بروبچا بعضیاشونا به حرف کشیده بودند.
فاتحه ای نثار کردیم آ به سرعت به سمتی سنندج راهی شدیم. ساعت 10 دقیقه به یکی بعداز ظر مونده بود که راه افتادیم. آ ساعتی 2 آ 2:40 هم از کناری روانسر آ کامیاران همینجوری فقط رد شدیم.نماز نخونده با شیکمی گشنه. از کناری کامیاران داشتیم رد میشدیم که سردار اصفهانی اومدن تووی اتوبوسی ما آ یوخده از اتفاقاتی اون زمان برامون گفتند:....

اینجا سرزمین مجاهدتهای خاموش ست. سرزمینی که جای جای اون شاهد دلاوریها و از جانگذشتگیهای فرزندان این آب و خاک بوده. سرزمین مجاهدتهای خاموش، با خون شست شده، با خون فرزندان این انقلاب.
ما گروههایی داشتیم به نام کموله، دمکرات، منافقین، رنجبران.... (نزدیک به 30-40نا گروهک بودن) که پس از پیروزی انقلاب وقتی دیدند جایگاهی در این کشور اسلامی و انقلاب ندارند، بهترین مکان رو برای فعالیتهای خودشون کردستان دیدند.قبل از اون مسائل جنگلای آمل بود که وقتی نتونستن و موفق نشدند خودشون رو کشوندن اینجا . پایگاه اصلیشون رو سنندج قرار دادن و شروع کردن ....

سردار اصفهانی از کردها و کردستان میگفت :
کردها اومدن شروع کردن با برنامه ریزیهایی که داشتن و امکاناتی که از طریق دولتهای انگلیس. فرانسه و آمریکا به اینها تزریق می شد اومدن به این سرزمین کردستان که شامل قسمتی از آذربایجان غربی. استان کردستان و همین شهرهای جوانلو. روانسر و پاوه بود . بحثونم این بود که اینها همه را به اسم کشوری به نام کشور کردستان معرفی کنند و از ایران جدا کنند. این اصل و اساس برنامه هاشون بود.

آنچه در تاریخ مطالعه کردیم و بکنید اینه که :
در سال 1325 قاضی محمد یک روحانی اهل سنت در مهاباد . اونجا اومد و جمهوری درست کرد به پشتیبانی روسها به نام جمهوری مهاباد .یک سال هم بیشتر دوام نیاورد و بعدش که روسها از ایران خارج شدند و با ایران سر یک میز به مذاکره نشستند و قرارداد بستن. قرار شد که دیگه کردستان ایران و آذربایجان که ادعای خودمختاری کرده بود را منهل کنند . و بلافاصله هم یک لشکر از میاندوآب حرکت کرد به سمت مهاباد و در نهایت قاضی محمد و برادرش که وزیر کشورش بود و یک نفر دیگه رو اعدام کردند و بقیه هم فرار کردند. از جمله رحمان قاسملو. که فرار کرد به فرانسه و موند اونجا و دکترای خودش رو گرفت و بعد که دکتراش رو گرفت به قول گفتنی اینها آدمهایی هستن که طرفدار دولتهای بیگانه اند و آماده میشن برای مواقع خاص. در کل دنیا این موضوع هست و اجرا میشه .
دکتر قاسملو اومد ایران و ادعای دولت دموکرات کردستان رو کرد و در شهرستانها هم نمایندگی زد .مثل کلانتریها . نیروهاش اونجا بودند و به امور روزمره مردم رسیدگی میکردند . اگر دعوایی میشد اینها صلحشون میدادند. برای ماشینها جریمه مینوشتن و ...... خلاصه همه کارهایی که برای اداره یک شهر لازم بود رو انجام میدادند . منتهی نه شهربانی وجود داشت. نه ژاندارمری وجود داشت . نه اداره آب و برقی وجود داشت ... همه کرد بودند و توی شهر داشتند برای خودشون خدمت میکردند . اونهم با قوانینی که خودشون وضع کرده بودند.

بنابراین این قضیه وقتی در سال 1358اتفاق افتاد . یکی از بحثهایی که پیش آمده بود خروج پاسداران بود از سنندج که هیئتی به نام هیئت حسن نیت در زمان مهندس بازرگان -نخست وزیر وقت- رفتن ولی کاری نتونستند بکنند. شهید بهشتی بزرگوار و حضرت آیت الله طالقانی (رحمت الله علیه) و یکسری از علما اومدن اینجا صحبت کردند . ولی متاسفانه نتیجه ای نگرفتند و برگشتند. بعد دولت موقت به ریاست آقای فروهر بود که اومدن در کردستان و بحث خروج پاسداران مطرح شد. خب خروج پاسداران به معنی این بود که کل مناطق کردنشین تغریبا دربست به دست اینها بیوفته.
که الحمدالله اکثر بچه ها با لباس ارتشی به عنوان سرباز برگشتند توی پادگانها و مشغول خدمت شدن.. این بود تا رسید تا اواخر سال 58 که دیگه وضعیت جوری شده بود که حضرت امام (رضوان الله) دستور دادند دیگه باید این قضایا در کردستان حل بشه...
نیروهای ما از طرف کرمانشاه آمدند و در بهمن ماه سال 1358 شهر کامیاران را تصرف کردند. 
یک گروه گشتیِ ما اومده بود نزدیک کامیاران . اون روز مثل اینکه بین گروهای کموله و دموکرات و ... درگیری پیش اومده بود. 

گروه رزمداران که در مریوان تشکیل شده بود. میاد اینجا توی کامیاران . کموله هم میره و اینها رو خلع سلاح میکنه و اسلحه هاشون رو میگیره. دمکرات هم برای اینکه از اینها عقب نیوفته میره بیرون شهر و همین میشه پایه درگیریاشون ... 

شهر کامیاران در بهمن ماه سال 1358 پاکسازی میشه و در این مدت تا سال 1367 بچه های اعزامی ما از مشهد مسئولیت دفاع از کامیاران رو داشتند. این جاده توش هستیم سال 59 و از حدود اسفند 58 آزادسازی شد. یادم هست سردار صفوی که اون زمان مسئول عملیات سپاه اصفهان بود به اضافه ی سردار صیاد شیرازی و حجت الاسلام سالک رفتن پیش آقای بنی صدر. آقای بنی صدر هم میگه شما اگه خیلی شهادت طلبین برین کردستان را پاکسازی کنین. اینهام میگن : باشه شما اختیار تام بدین ما کردستان رو پاکسازی میکنیم. 

که بعد از اون هم کلاْ نیروهایی از جاهای مختلف میان سنندج که انشالله توی خود شهر سنندج که رفتیم براتون نحوه پاکسازی گفته میشه.

رفته بودیم توو مغزی حرفای سردار اصفهانی تا بالاخره ساعتی 3 بعداز ظهر بود که توو بیابون، دمی یه سالن غذاخوری کوهستانی ترمز زدیم. رفتیم پشتی ساختمان وضوخونه ی بانوان راه اندازی کردیم تا بتونیم خودمونا به نماز جماعتی که صفهاش روو اسفالتی جلو دری به اصطلاح رستوران تشکیل شده بود برسیم. صفهای نماز جماعت رو تشکیل دادیم و الله اکبر...... بعداز نماز هم حاج آقا یک بند از احکام شرعی رو برامون گفتند تا مژده آماده شدنی ناهارا بشمون دادند. جادون خالی چسبید.
دیگه ساعتی 4 بعدازظهر بود که راه افتادیم تا بالاخره ساعتی 5:10 سنندج باشیم.